[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]

وقتی من به دنیا اومدم پدرم 30سالش بود :یعنی سنش 30برابر من بود...وقتی من 2ساله شدم پدرم 32ساله شد:یعنی 16برابر من...وقتی من 3ساله شدم پدرم 33ساله شد:یعنی 11برابر من...وقتی من 5ساله شدم پدرم 35ساله شد:یعنی 7برابر من...وقتی من 10ساله شدم پدرم 40ساله شد:یعنی 4برابر من... وقتی من 15ساله شدم پدرم 45ساله شد:یعنی 3برابر من...وقتی من 30ساله شدم پدرم 60ساله شد:یعنی 2برابر من...میترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم!!


90/1/29::: 3:18 ع
نظر()
  

کدهای جاوا وبلاگ